حکایت قصاب و مرد ثروتمند….
| هرگز زود قضاوت نکنیم ( قصاب و مرد ثروتمند ) – داستان فا | |
| dastanfa.ir/post/91/هرگز-زود-قضاوت-نکنیم-قصاب-و-مرد-ثروتمند.html | |
| ۲۶ شهریور ۱۳۹۵ – | |
| داستانک: قصاب بخشنده و مرد ثروتمند خسیس – سرگرمی – آکا | |
| fun.akaup.com/fun/short-story/news20169819125159565.html | |
| انسان سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچ کسی ریالی کمک نمی کرد. فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی می کرد . در عوض قصابی در آن شهر… را در آکا … | |
| داستانک: قصاب بخشنده و مرد ثروتمند خسیس – مجله مراحم | |
| morahem.com/داستانک-قصاب-بخشنده/ | |
| داستان جالب مرد ثروتمند از شیوانا – نمکستان | |
| داستان جالب مرد ثروتمند از شیوانا در دهکده ی محل زندگی شیوانا مردی زندگی می کرد که ثروت زیادی داشت اما با وجود ثروت زیادش همیشه بر سر خرید کالا با فروشندگا. | |
| داستان موسی و مرد قصاب | طرفداری | |
| خطاب میرسد : آری ! موسی با حیرت می پرسد : آن شخص کیست ؟ خطاب میرسد : او مرد قصابی است در فلان محله ، موسی می پرسد : میتوانم به دیدن او بروم ؟ خطاب میرسد : مانعی … | |
| یکی بود ، یکی نبود | داستان مرد ثروتمند و دختر زیبا – blogfa | |
| ۱۱ مرداد ۱۳۹۱ – | |
| اسکناس 100 دلاری::یکی بود – حکایت ها و داستان های کوتاه و … | |
| قصاب اسکناس 100 دلاری را برمی‌دارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می‌رود و بدهی خود … در این هنگام مرد ثروتمند پس از بازدید اتاق‌های هتل برمی‌گردد و اسکناس 100 دلاری … | |
| اسکناس 100 دلاری :: حکایت در راهکار مدیریت | |
| قصاب اسکناس 100 دلاری را برمی‌دارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می‌رود و بدهی خود … در این هنگام مرد ثروتمند پس از بازدید اتاق‌های هتل برمی‌گردد و اسکناس 100 دلاری … | |
| حکایت ثروتمند گوشت مرد مردم قصاب رایگان نمی کرد گفتند … | |
| حــکایــــت دلان a class=text nowrap info link href=s what sapp … کمک نمی کند اما این قصاب حداقل در امد خود را هم می بخشد تا اینکه مرد ثروتمند مرد هیچ کس به تشییع … | |
| حکایت گدا و ثروتمند – امرداد – blogfa | |
| سخنانی اسلامی – یک حکایت بسیار آموزنده … در شهری یک مرد … | |
| یک حکایت بسیار آموزنده … در شهری یک مرد ثروتمند زندگی می کرد و به مردم اصلا کمک نمی کرد و مردم او را دوست نداشتند اما در ان شهر قصابی بود که به رایگان… | |
| سخنانی اسلامی – یک حکایت بسیار آموزنده … در شهری یک مرد… … | |
| یک حکایت بسیار آموزنده … در شهری یک مرد ثروتمند زندگی می کرد و به مردم اصلا کمک نمی کرد و مردم او را دوست نداشتند اما در ان شهر قصابی بود که به رایگان… | |
| داستان های آموزنده – بانک اطلاعاتی آموزش پایه پنجم ابتدایی | |
| قصاب و سگ باهوش. قصاب و … مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. …. داستان راننده ثروتمند. | |
| حکایت خر ملا | پیک شادی – سیمای آزادی | |
| ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ – حکایت خر ملا مرد فقیری فرزندش سخت بیمار شد پس به خانه ملای ده رفت تا خر او را برای چند ساعت قرض بگیرد و با آن به دنبال طبیب برود . | |
| حکایت های زیبا | |
| داستان : ماجرای نامه دختر زیبا به مرد ثروتمند ! – قسمت 14 – … | |
| داستان : ماجرای نامه دختر زیبا به مرد ثروتمند ! – قسمت 14 برترین محصولات فارسی : Subscribe … نگاهی به جنایات اسدا… لاجوردی ( قصاب اوین) · ManamSpartakus منم … | |
| داستان کوتاه آموزنده : توریست ثروتمند و تسویه حساب … | |
| صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می … | |
| 2009/4/21 – 2009/5/21 – داستان كوتاه | |
| ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ – | |
| داستان واقعی «قصاب و زن عفیف» – مرغ باغ ملکوت | |
| بررسی راه های پیشگیری از ایجاد رابطه ناسالم بین زنان … | |
| مجموعه داستان‌های مولانا – iust | |
| حتما حتما حتما بخونید ….داستان قصاب و زن عفیف | تبادل نظر … | |
| ۱۳ دی ۱۳۹۵ – | |
| داستان کوتاه – شاعر.نویسنده .پژوهشگر و روزنامه نگار | |
| ۱۰ مهر ۱۳۹۶ – | |
| حکایت نامه – بورسی | |
| در بین 20 ثروتمند بزرگ جهان در حال حاضر، هیچ یك ثروتشان بیش از 100 میلیارد …… قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ | |
| ارزش گردش پول – داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده | |
| داستان چرخه پول! – مجله اینترنتی دوستان | |
| چرخه پول: درست زمانی که اهالی شهر در یک بدهکاری به سر می بردند، مردی ثروتمند وارد … قصاب اسکناس ۱۰۰ دلاری را برمی‌دارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می‌رود و بدهی … | |
| داستان های کوتاه – شفیق فکه | |
| روزی یک مرد ثروتمند پسر بچه ی کوچکش را به یک روستا برد. پاره ای از او … حکایت طوطی و کلاغ … روزي به عادت چهل سال، به دکان قصابي شدم، موسم ماه صفر بود. | |
برچسب‌ها:داستان های کوتاه - شفیق فکه